سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 89/1/26 | 4:27 عصر | نویسنده : منتظرمهدی018(غریبه‌ی‌آشنا)

 

گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام .

گفتم بنویسم با عشق به تو،

یادم آمد هنوز عاشق نشده ام.

گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع،

 یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام.

گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت.

گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

 

خدایا . . .

نمیدانم با چه اندوخته‌ای و با چه توانی روانه آستان پر مهرش شوم؟

تنها می‌توانم در خلوت تنهایی‌ام با او عاشقانه نجوا کنم و او را از خودش تمنا کنم.

 پس با زبانی قاصر بر خرمن عشقم آتش میزنم و این چنین با او زمزمه می‌کنم:
مهدی جان!

آسمان دلم بارانی سفر طولانیت شده و چقدر این باران زیباست.

چرا که هر قطره‌اش بوی تو را می‌دهد. بوی خوش گل یاس، گل نرگس.

مولای من!

وقتی میبینم نسیم از دوری تو، بارها این عالم خاکی را دور می‌زند تا شاید

از تو خبری بجوید و آنگاه که تو را نمی‌یابد مانند دیوانگان خود را بر در و دیوار میزند و ناله جان سوز سر میدهد ...
وقتی می‌بینم زمین نیز از دوریت می‌گرید و عصاره آهش همراه با ناله‌ای

دلنواز از دل خاکی‌اش فوران می‌کند و آب حیات ما می‌شود ...

وقتی می‌بینم که خورشید به عشق دیدنت با شوقی خستگی‌ناپذیر هر روز از پشت قله‌های

 سر به فلک کشیده بیرون می‌جهد و غروب با چهره‌ای سرخ و غم‌آلود و بی‌رمق به غار

تنهائی‌اش پناهنده می‌شود و مهتاب وقتی از زیارتت مایوس می‌شود همچو شمعی قطره قطره آب می‌شود ...

وقتی می‌بینم که حتی حسرت هم در فراقت حسرت می‌خورد و اشک از هجرانت

 اشک می‌ریزد و ناله از دوری‌ات ناله میکند و غم از عشق رویت به غم نشسته و ...

از خود شرمنده می‌شوم از اینکه مات و مبهوت سرگرم بازی الفاظ و القاب دنیا

شده‌ام و تو را به فراموشی سپردم و همه این وقایع را عادی تلقی می‌کنم.

آتشی بر جانم شرر میزند .... یاد غفلت از تو دیوانه و مجنونم می‌کند...

 





  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان